پریشان شدن. درهم شدن. (فرهنگ فارسی معین) : از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن. صائب. باطن آسوده از یک حرف برهم میخورد غنچه تا خواهد نفس بر لب رساند بیدل است. میرزا بیدل (از آنندراج). تقفقف، برهم خوردن دندان. (از منتهی الارب).
پریشان شدن. درهم شدن. (فرهنگ فارسی معین) : از نسیمی دفتر ایام برهم میخورد از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن. صائب. باطن آسوده از یک حرف برهم میخورد غنچه تا خواهد نفس بر لب رساند بیدل است. میرزا بیدل (از آنندراج). تَقفقُف، برهم خوردن دندان. (از منتهی الارب).
چیزی که آنرا چشم زخم رسیده باشد. (آنندراج). کسی یا چیزی که چشم بد بدو رسیده باشد: کرد از یک نگاه گنبد قاب چون عمارات چشم خورده خراب. میریحیی شیرازی (در تعریف طباخ، از آنندراج)
چیزی که آنرا چشم زخم رسیده باشد. (آنندراج). کسی یا چیزی که چشم بد بدو رسیده باشد: کرد از یک نگاه گنبد قاب چون عمارات چشم خورده خراب. میریحیی شیرازی (در تعریف طباخ، از آنندراج)
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن: کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد. تأثیر (از آنندراج)
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن: کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد. تأثیر (از آنندراج)